قدس آنلاین - رقیه توسلی: به غم، در صورت همه خیره می شویم، به طبل و زنجیر و عَلَم ... بی تابی ها و اشک ها، ده سالگی مان را می برد تا لهوفی که پدر و پدربزرگ می خوانند و برای خانواده، روخوانی اش می کنند...
به دیگ های نذری که فامیل پایش ایستاده اند... به سفره و روضه ای که به حرمت مُحرم در تکیه و خانه برپا کرده اند... به اسپندی که دود می شود، به هِق هِق و سینه زنی و «یا حسین» های از تَه دل...
این روزهای پُرشور - پای نوحه - انگار ساده و روان بزرگ می شویم... سینی چای و شیر و خرما را که بین عزاداران توزیع می کنیم - کودکی و بی خبری - آرام آرام از کنارمان رد می شوند.
این روزها که شهر و حسینیه سیاهپوش شده اند و سلام های تَه نماز پدر و مادر، مخصوص تر و طولانی تر از همیشه است... این روزها که همه دعای فرج را زیادتر می خوانند.
پاییز است. ده سالگی مان را در لحظه های عاشقانه حل می کنیم. در حال و هوای بزرگسالی. آخر به ما گفته اند امسال، بیرق «یا حسین» را ما بر سَردرِ خانه نصب کنیم. آنقدر هیجانزده ایم که تا آمدن نردبان صبر نکنیم... و برای ثبت این لحظه از قلّابِ دست ها و دوستی هایمان کمک بگیریم.
حالا چند روزیست که بیشتر می دانیم قد کشیدن چه طعمی دارد! لبیک گفتن و زیر سایه محرم بودن! اینکه امام صادق (ع) فرموده اند: هر کس در ایام عزای جدّمان حسین (ع)، بر خانه خود پرچم سیاه بیاویزد، حضرت زهرا(س) هر روز او و اهل منزل را دعا می کند.
اینکه چرا بغض ها، پُررنگ تر و دلتنگی ها بیشتر است!علاقه و پرسش هایمان را گذاشته ایم وسط تا دسته روی ها و پای منبر نشستن ها و سوز و گدازِ این ماه را خوب تر بفهمیم.
نظر شما